اردیبهشت
دستیابی به آرامش
- admin
- 15 اردیبهشت 1398
- بدون نظر
یک روز یک آقایی خیلی خسته از یک راه دور و از یک سفر به خونه بر می گرده وقتی می رسه خونه طبق روال می گرده کلید خونه رو پیدا می کنه وارد خونه که می شه هوا تاریک شده بود و دید زیادی نداشت رفت گشت کلید خونه رو پیدا کرد کلید زد چراغا روشن نشدن همانطور که کورمال کورمال می گشت تا جعبه فیوز را پیدا کنه و مشکل برق رو حل کنه توی تاریکی حواسش نبود سوئیچ ماشین از دستش افتاد کف خونه هر چی گشت پیداش نکرد همینطور که داشت می گشت دنبال سوئیچ پیداش نمی کرد از پنجره بیرون نگاه کرد دید تیر چراغ برق بیرون روشن با خودش گفت خب خوبه اونجا که روشن برم اونجارم چک کنم شاید اونور افتاده باشه در خونه رو باز کرد رفت زیر تیر چراغ برق شروع کرد به گشت و گذار گشتن دنبال سوئیچ ماشین همینطور که مشغول گشتن بود همسایش رسید گفت آقا داری چیکار می کنی آقای فلانی چیزی گم کردی گفت بله سوئیچ گم کردم دارم دنبالش می گردم که پیداش کنم خب پس بزار عزیزم منم بهت کمک کنم ایشونم مشغول گشتن شد یک چند دقیقه ای گذشت گفت آقا به من بگو دقیقا کجا انداختیش اگر اینجا افتاده یا این حول وحوش به ما بگو که دقیقا همون محدوده رو بگردیم گفت واقعیتش من سوئیچم رو تو خونه گم کردم ولی چون خونه تاریک بود و دید نداشتم از پنجره نگاه کردم دیدم تو خیابون روشن گفتم بیام اینجارو بگردم پیداش کنم گفت مرد حسابی مارو چرا انقدر معطل کردی شما سوئیچت رو توی خونه گم کردی اومدی بیرون دنبالش می گردی فقط بخاطر اینکه اینجا روشن بود گفت بله خب اینجا روشن بود دیدمون بهتر بود گفتم شاید اینجا بتونم راحت تر ببینم راحت تر پیداش کنم.
شما چی فکر می کنید ؟
آیا فکر می کنید گمشده هاتون فقط اونجایی که چشتون می بینه می تونین پیدا کنید ؟
آیا آرامشی که در درونتون گم کردید سوئیچ آرامشی که سالها دستون بوده و به خاطر خستگیها از دستتون افتاده و گمش کردید نمی بینیدش آیا باید توی دنیای بیرون که با چشاتون می تونید ببینید و ظاهرا روشن دنبالش بگردید؟
قطعا خیر، اگر چیزی را گم کردید باید سر جاش دنبالش بگردید نه یک جای دیگه خیلی مضحک و خنده دار به نظر می یاد واقعا این داستان و بیشتر شبیه یک لطیفه است اما عملا تک تک ماها داریم دنبال گمشدمون یک جای دیگه می گردیم. خیلی از دوستان توی کلاس ها و کارگاه ها به من می گن که آقای نسیمی واقعیت این بحث آرامش، دنیای درون و مدیریت بر خویشتن درست یک بحث خیلی جالبی است ولی دیگران نمی ذارن من آرامش داشته باشم آقا دیگرانن که باعث و بانی مشکلات من شدن دیگران اجازه نمیدن این فرصت به ما نمی دن که آرامش داشته باشیم به نظر می یاد حرف درستی است به نظر می یاد که سنجیده است.
شما اگر به یک پزشک مراجعه کنید و خدای ناکرده دل درد داشته باشید و پزشک شروع کنه به تجویز دارو برای شما وقتی که تجویز کرد پزشک به شما می گه که من یه قرص برای همسرتون نوشتم یک دارو برای فرزندتون نوشتم یک سری دوا و درمانم برای پدر و مادر اطرافیان و همسایتون نوشتم شما چی بهش می گید، می گید آقای دکتر چرا اینجوری می نویسی من دلم درد می کنه چه ربطی به اونا داره .
ما واقعا وقتی می گیم آرامش نداریم تقصیر رو میندازیم گردن دیگران در واقع داریم از زیر بار مسئولیت خودمون در می ریم اگر درد در درون من ربطی به دیگران نداره درسته ممکن دیگران باعث و بانی باشن ممکن آنها مسئله برای ما درست بکنن اما واکنش برخورد ما چیه ، اول باید به دنیای درونمون برسیم اگر به دنیای درون رسیدی و تونستی این دنیارو بیشتر کشف کنی روشنایی بیشتری درونت ایجاد کنی و مسئولیت درونت خودت به عهده بگیری و در این مسیر حرکت کنی مطمئنن می تونی به جایگاه خوبی برسی خودت می تونی کشفش کنی و این کشف الزاما با خوندن ، دوره رفتن و مطالعه کردن بوجود نمیاد اینها می تونن یک سرنخ هایی را به ما بدهند بتونن به ما کمک کنن که این اتفاق بیفته اما الزاما خود آرامش اون چیزی نیست که در دنیای بیرون جست و جو می کنید.