مرداد
چرا خود را دوست نداریم؟
- admin
- 13 مرداد 1397
- بدون نظر
شما در جهان چگونه اید؟
شما در جهان یگانه اید. نماد گرانقدر و بی همتای خداوند هستید.به زبان ساده ، هرگز فرد دیگری چون شما وجود نداشته و نخواهد داشت. هیچ کس دنیا را همانند شما نمی بیند و احساساتش به طور دقیق همانند شما بند بند وجودش را نشانه نمی گیرد. مهم نیست دیگری چقدر با شما آشنا یا به شما شبیه باشد. سال و روز او با سال و روز شما یکسان نخواهد بود. هیچ کس نخواهد توانست به رویاهای شما به طور کامل جامه عمل بپوشاند یا هر یک از امید ها و آرزوهای شما را به درستی احساس کند که همچون پروانه های کوچکی در قلبتان پرواز می کنند یا در مشت غریبه ای در هم فشرده شده و خفه می گردند.
چرا خود را دوست نداریم؟ در صورتی که اگر همه ی ما بنا به باور بسیاری هزاران بار به این دنیا بیاییم. در هر تولد دوباره، شمای فعلی با این اصل و نسب نخواهد بود. همین چشمان و دستان، همین تلاش و رنج برای ساخته شدن، همین والدین، همین خواهران و برادران، همین استعدادها و همین مواهب نخواهد بود.
چرا خود را دوست نداریم؟(یک مشکل جهانی)
مشکل دوستی با خود یک مشکل جهانی است و بیش از آنکه یکی از اسرار پنهانی افراد تلقی گردد، ملالت رو به فزونی است که اگر فرصتی دست دهد ، همه ما از اعتراف به آن رضایت مندانه استقبال خواهیم کرد.
اگر چنین موضوعی واقعیت داشته باشد و ما نتوانیم خود را به راحتی گرامی بداریم، باید بفهمیم چه شد که به اینجا رسیدیم؟ چرا نمی توانیم کاری در این باره انجام بدهیم؟ چرا آنقدر در پوست خود ناراحتیم و همیشه دچار اشتباهات و خراب کردن خود می شویم؟
چرا گاه با وجودی که متوجه چنین رفتار ناپسندی با خود هستیم باز نمی توانیم جلوی خود را بگیریم و اینقدر از خودمان انتقاد نکنیم؟ چرا در گفتگوهای خصوصی و هوشیارانه ی خود آنقدر نسبت به خود سخت گیر و در باره آن همه زیبایی ها و خوبی های خود چیزی نمی گوییم و فقط بدی ها وزشتی ها را درباره خود به زبان میرانیم؟ چرا؟ آیا به آنجا نرسیده ام که بپذیریم تمامی این رفتارهای خود انکارانه ی ما واقعیاتی اجتناب ناپذیرند؟
یکی از راه های یافتن پاسخ این است که با دقت به تمامی روشهای شکنجه ی خود بنگریم. برای زمانی کوتاه این شیطان را از وجود خویش به روشنی در آورید تا پیش از آن که از ورای آن گذر کنید، آن را به خوبی مشاهده کنید. باید بدانید که آگاهی گام اول شفاست.
بزرگ ترین مانع دوست داشتن خود
چرا خود را دوست نداریم؟ بینی ام بیش از اندازه بزرگ، کوچک، کج یا نوک تیز است. چشمانم خیلی تیره، خیلی روشن، خیلی با فاصله از هم هستند. خیلی چاقم،خیلی لا غرم، خیلی زشتم. چرا آن بلوز زرق و برقی را پو شیدم؟ بیش از اندازه خودم را بزک کردم! چرا آن بلوز ساده و کهنه را پوشیدم؟ خیلی ژولیده به نظر می رسیدم! خیلی رنگ و رو رفته و هالو هستم. باید بیشتر تلاش می کردم. نباید مزاحم کسی می شدم. نباید آن حرف را می زدم، باید به جایش این را می گفتم. باید مهربان تر رفتار می کردم. باید خشن تر می بودم. باید بی پرده تر صحبت می کردم.
بیش از حد بابت هتل ، خانه و خودرو پول خرج کردم. پول کافی برای اتاق هتل ، کلبه و دوچرخه ندارم. خیلی احمق بودم که در وهله اول از او خوشم آمد. بزرگ ترین اشتباه زندگیم ازدواج با او بود. باید با مادرم صبورانه تر رفتار می کردم. باید از دست پدرم عصبانی می شدم. نباید اورا بیش از این سرزنش می کردم. باید پیش از مرگش او را می بخشیدم.
انتقاد از خود یعنی بد گفتن و به طور کلی خودرا به گونه ای منفی ارزیابی کردن. یعنی خود را به دلیل رفتار غیر ارادی محض و سهل گیری در آن به طور کلامی تنبیه کردن. تنها به این علت که عادت کرده اید به خود گیر بدهید و خود را تحقیر کنید، با سرزنش و تحقیر به خود می نگرید و موجودی غیر قابل پذیرش و دوست داشتن می بینید.
پیامد عدم دوستی با خود
این نگرش منفی نسبت به خود، سبب می شود که شما در درون خود احساس کنید که موجود با ارزشی نیستید. احساس خوبی نسبت به خود ندارید و به جای درخشیدن، خاکستری یا تیره اید. می خواهید کاری انجام دهید ولی بازیگر صحنه ی زندگی نیستید و نخواهید بود.چون خود را باور ندارید.
باید درک کنیم که عشق به خود، خود پسندی نیست. خودخواهی، حرص، خود برحق بینی، خودپرستی، نخوت و خود بینی هم نیست. عشق به خود چشمه ی جوشانی است که هر یک از ما درآنجا می تواند به اصالت ناب خویش دست یابد