فروردین
احساس گناه چیست؟
- admin
- 11 فروردین 1397
- بدون نظر
اِریک اِریکسون ومفهوم گناه
اِریک اِریکسون (Erik Erikson) که خود از شاگردان فروید بود، در پی انتقاد از محوریت تمایلات جنسی در نظریهی فروید، نظریهی دیگری ارائه میدهد و مفهوم گناه را از نو تعریف میکند. اریکسون معتقد است که احساس گناه در حدود سن ۳ تا ۵ سالگی شکل میگیرد و پیامد منفی سومین مرحله از مراحل هشتگانهی رشد روانی-اجتماعی است که موسوم به «ابتکار در برابر گناه» است.
به عقیدهی اریکسون، کودک در این مرحله برای نخستین بار در زندگی به دلیل منع شدن از ابتکار عمل، با احساس سنگین گناه مواجه میشود. کودک از خودبیانگری به وسیلهی اسباببازیهایش میترسد، زیرا تصور میکند که بروز احساسات واقعی، عملی غیرقابل قبول است. کودکانی که در این مرحله از رشد روانی-اجتماعی برای ابتکار عمل با ممنوعیتهای شدید و غیراصولی والدین مواجه میشوند، این بازدارندگی بهقدری درونشان رخنه میکند که در بزرگسالی از هر نوع ماجراجویی و خطر کردن گریزان خواهند شد.
ناگفته نماند که درک درست احساس گناه از منظر نظریههای روانپویشی، نیازمند مطالعات دقیق و گسترده بهویژه در حوزهی روانشناسی است. اما اگر هنوز با تعاریفی که تا اینجا ارائه کردیم ارتباط برقرار نکردهاید، توجهتان را به تعریف گناه از منظر شناختی جلب میکنیم.
احساس گناه از منظر شناختی
از منظر شناختی، گناه احساسی است که فرد وقتی آن را تجربه میکند که بپذیرد به دیگران آسیب زده است. پیروان نظریهی شناختی بر این باورند که احساسات ما از افکارمان ناشی میشوند. احساس گناه مستقیما زاییدهی این فکر است که فرد خود را مسئول نگونبختی دیگران میداند، حال آنکه ممکن است در واقعیت اینگونه نباشد. این طرز فکر در حالت مزمن موجب میشود فرد دائما از این توهم که به دیگران آسیب زده است، در رنج و عذاب باشد.
یک علت این احساس منفی، تمایل خود فرد است به تفسیر نادرست وقایعی که برایش اتفاق میافتند. علت دیگرش این است که هرگز در درستی نتیجهگیریهای خود تردید نمیکند. در شناخت درمانی معمولا سعی بر این است که به افراد یاد بدهند چگونه از شر افکاری که این باور غلط را به او تحمیل میکنند، رهایی یابد. همچنین در جلسات شناختدرمانی به فرد آموزش میدهند که رفتارهای نادرست خود را بشناسد و اگر مورد حملهی فرآیندهای ذهنیِ مرتبط با احساس گناه واقع شد، فرایندهایی از قبیل «فاجعهسازی» (فاجعه ساختن از پیشامدی ناخوشایند که آنقدرها هم فاجعهبار نیست) یا «تعمیم افراطی» (استنباط یک الگوی کلی از پیشامدی ناخوشایند و تعمیم دادن آن به سایر اتفاقات)، چگونه این حملهها را مهار کند.
دیدگاه شناختی و راهکار
دیدگاه شناختی برخلاف دیدگاه روانپویشی به فرد راهکارهایی ارائه میدهد تا در هر پیشامد ناخوشایندی خود را سرزنش نکند. در این دیدگاه تأکید شده است که اگر افکارتان را تغییر دهید، میتوانید احساساتتان را نیز متحول کنید. به بیان دیگر، هرگاه فرد به این نتیجه برسد که به ناحق خود را مسبب رنج دیگران میبیند، قادر خواهد شد چارچوب ذهنی خود را مجددا سامان ببخشد و سهم خود را در پیشامدهای ناخوشایند واقعگرایانهتر ببیند